آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
دانشجویان پرستار الهی تب کنم پرستارم تو باشی نه تو می مانی و نه اندوه ، ونه هیچ یک از مردم این آبادی.... به حباب نگران لب یک رود قسم، وبه کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم میگذرد ،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند..... لحظه ها عریانند، به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز..... نظرات شما عزیزان: جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : احمد سلیمانی
![]() ![]() |